برو اول

سیمون دوبوار در رویای محو اسطوره دیگری

سیمون دوبوار در رویای محو اسطوره دیگری

سیمون دوبوار نویسنده ،روشنفکر،فیلسوف اگزیستانسیالیست  ،فعال سیاسی ، فمینیست ونظریه پرداز اجتماعی فرانسوی متولد 9ژانویه 1908در پاریس .کسی که با وجود تاثیر غیرقابل انکارش بر اگزیستانسیالیسم فمینیستی ونظریه فمینیست خودرا فیلسوف نمی دانست .او نوول ها ،مقالات ،بیوگرافی ها ،اتوبیوگرافی وتک نگاری هایی در فلسفه ،سیاست وموضوعات اجتماعی دارد .ولی بیشتر با رساله «جنس دوم »(1949)شناخته می شود که تحلیل مفصلی است از تعدی به زنان .
اورشته مقالاتی بنیادین در باب فمینیسم معاصر و نوول هایی مثل «او آمد که بماند» و «ماندارین ها» دارد .همچنین با روابط آزادانه اش با فیلسوف فرانسوی ژان پل سارتر مشهور است

سال های ابتدایی

پدر سیمون ،ژرژ برتران ،منشی حقوقی ای بود که آرزوی بازیگری داشت ومادرش فرنسوا بووار کاتولیکی معتقد وفرزند بانکداری متمول بود.هلن ،خواهر سیمون دوسال بعد از او به دنیا آمد.خانواده پس از جنگ جهانی اول با از دست دادن بخش اعظمی از ثروت خود ،برای حفظ موقعیت بورژوازی اش تلاش بسیاری کرد وفرانسوا اصرار فراوانی داشت که دخترانش را به صومعه ای معتبر بفرستد.سیمون خود نیزاز بچگی عمیقا مذهبی بود وحتی زمانی قصد داشت راهبه شود .او در 14 سالگی جنگی تجربه کرد ومابقی عمرش را آته ایست بود .دوبوار روشنفکری زودرس بود که از تشویق های پدر لبریز می شد ،پدری که با مباهات گفته بود :سیمون چون یک مرد می اندیشد .
سیمون به خاطر مضیقه مالی خانواده نمی توانست خیلی روی جهیزیه حساب کند ومانند دیگر دختران هم سنش از طبقه متوسط موقعیت های ازدواجش در خطر بود .دوبوار این فرصت را برای انجام آنچه همیشه دوست داشت به کار برد در حالی که قدم هایی نیز برای دست وپا کردن زندگی ای برای خود برمی داشت .پس از پشت سر نهادن امتحانات لیسانس فلسفه وریاضی به سال 1925،در انستیتو کاتولیک ریاضی ودر انستیتو سن ماری زبان وادبیات خواند .سپس در سوربن فلسفه خواند وپایان نامه اش را بر «لایب نیتس»برای «لئون برانشویک» نوشت.او نهمین زنی بود که با دکترا از سوربن فارغ التحصیل می شد .با در نظرگرفتن این واقعیت که زنان فرانسوی تازه اجازه یافته بودند به تحصیل در مقاطع بالاتر بپردازند .
او ابتدا با موریس مرلوپونتی وکلود لوی استراوس کارکرد .هرسه کارآموزی معلمی شان را در مدرسه ای راهنمایی گذراندند .
سیمون بدون ثبت نام رسمی  در کورس های اکول نرمال سوپریور به حلقه فلسفی دانشجویان پیوست وبرای آزمون رقابتی سختی که رتبه بندی آنها را پس از فارغ التحصیلی تعیین می کرد مهیا شد .در همین حلقه بود که با دانشجویانی چون ژان پل سارتر ،پل نیزان ورنه ماهو که به او لقب بیوه داد ،ملاقات کرد .هیات داوران «اگرگیشن» با اختلاف کمی سارتر را به جای او نفر اول برگزید .او که در 21 سالگی جوان ترین فردی بود که چنین آزمونی را پشت سر می گذاشت در نوشته ای در خصوص جوانی اش در «خاطرات یک دختر وظیفه شناس» می گوید:اصول اخلاقی الحادی واستقلال فردی پدرم در تقابل کامل با آموزه های معنوی غیر منعطف سنت گرایانه مادرم بود .این عدم تعادل که از زندگی من مناظره ای بی پایان ساخت اصلی ترین عامل روشنفکر شدن من است .

سال های میانی

در اکتبر 1929سیمون دوبوار وژان پل سارتر زوجی شدند که با مخالفت پدر سیمون مواجه گشت .سارتر از او تقاضای ازدواج کرد .روزی روی نیمکتی بیرون لوور نشسته بودند که سارتر از اوخواست معاهده ای دوساله امضا کنند .سیمون در اواخر عمرش گفت :ازدواج ناممکن بود .من جهیزیه ای نداشتم .

چنین شد که آنها وارد رابطه ای مادام العمر شدند .دوبوار تصمیم گرفت هرگز ازدواج نکند وزندگی مشترکی با سارتررا پی نریخت. او هیچ گاه صاحب فرزندی نشد .این ها به او فرصت کسب درجات بالای دانشگاهی ،پیوستن به جنبش های سیاسی ،مسافرت ،نوشتن ،تدریس وداشتن عشاقی از هردو جنس را داد .
سارتر ودوبوار غالبا کارهای همدیگر را می خواندند .بحث هایشان آن قدر ادامه می یافت که همدیگر را در آثار اگزیستانسیالیستی شان متاثر کنند .مثل «هستی ونیستی»سارتر و «او آمد که بماند » دوبوار.همچنین مطالعات اخیر به تاثیر کسانی غیر از سارتر مانند هگل ولایب نیتس روی دوبوار پرداخته اند .

زندگی شخصی


با این که دوبوار رابطه طولانی با سارتر داشت ،به داشتن تعدادی عشاق مونث نیزمعروف است .برخی از این روابط را وقتی استاد دانشگاه بود ،آغاز کرده بود که بعدها به چالشی در بیوگرافی اش انجامید .یک دانشجوی سابق ،بیانکا لامبلین ودر واقع بیانکا بیننفلددر کتابش «خاطرات یک دختر جوان آشفته »اشاره کرد که در زمان دانشجویی اش مورد سواستفاده استادش دوبوارکه در دهه چهارم زندگی اش بود، واقع شده است .سال 1943 دوبوار به خاطر واقعه ای که در 1939 رقم زده بود از شغل تدریس معلق شد .علت، اغوای ناتالی سوروکین دانش آموز 17 ساله اش بود که والدینش سیمون را به بچه دزدی متهم کرده بودند ونتیجه

این دادگاه ابطال اجازه تدریس اودر فرانسه برای همیشه بود .
او وسارتر الگویی طراحی کرده بودند که نامش را تریو نهاده بودند که در آن دوبوار شاگردانش را اغوا وبه سارتر واگذار می کرد .هردو آنها بعدها برای مسوولیتی که در قبال آسیب های فیزیولوژیک وارده ،حداقل به یکی از این دختران ،بر گردنشان حس می کردند ،ابراز تاسف کردند.

آثار قابل اشاره

دوبوار اولین نوولش را د1943 نوشت :او آمد که بماند .
یک واقعه نگاری داستانی از روابط جنسی خودش وسارتر با اولگا کوزاکیه ویک و واندا کوزاکیه ویک .اولگا یکی از دانش آموزانش در مدرسه راهنمایی روئن بود. جایی که دوبوار در اوایل سی سالگی هایش معلم بود .او نظر اولگا را به خود جلب کرد .سارتر نیز سعی داشت اورا به چنگ آورد ولی با امتناع اولگا ،رابطه ژان پل با واندا خواهر اولگا آغاز شد .سارتر تا زمان مرگش واندا را حمایت می کرد .کاری که سال ها برای اولگا نیز کرد .تا وقتی که او با ژاک لورن بوست که عاشق دوبوار بود ،آشنا شد وازدواج کرد .
دوبوار در نوولی که درست قبل از وقوع جنگ دوم نوشت از روابط پیچیده اولگا وواندا شخصیتی واحد آفرید .زنی جوان که وارد یک عشق سه نفره با نسخه داستانی دوبوار وسارتر می شود . نوول نقبی نیز به رابطه پیچیده دوبوار و سارتر می زند وکیفیت تاثرش را ازآن عشق سه نفره می نمایاند .بسیاری از این نوول متافیزیکی  تاثیر پذیرفتند .از جمله «خون دیگران»که با روایت داستانی عاشقانه میان دودانش آموز جوان فرانسوی که عضو جنبش مقاومت در جنگ جهانی دومند  طبیعت مسوولیت فردی را کاوش می کند .

مکاتب اگزیستانسیالیستی

سال ۱۹۴۴بود که دوبوار اولین مقاله فلسفی اش را نوشت که بحثی در باب اخلاقیات اگزیستانسیالیستی بود .او پژوهش هایش در اگزیستانسیالیسم را در دومین مقاله اش «اصول اخلاقی ابهام»(۱۹۴۷)نیز پی گرفت که شایدبه خاطر سادگی اش قابل فهم ترین مدخل به اگزیستانسیالیسم فرانسوی باشد .دوبوار در مقاله اش برخی تناقضات را که در بسیاری از آثار اگزیستانسیالیستی از جمله «هستی ونیستی»سارتر یافت می شد ،روشن می سازد .او در این مقاله با مساله غامض اگزیستانسیالیسم مواجه می شود :آزادی محض در مقابل محدودیت های محیط(جامعه).

زمان های مدرن

در انتهای جنگ جهانی دوم دوبوار وسارتر زمان های مدرن را منتشر کردند.مجله ای سیاسی که سارتر با مرلوپونتی و دیگران بنیاد نهاد.دوبوار از آن برای ترویج آثارش و محک زدن ایده هایش درمقیاسی کوچک قبل از انتشارکتاب ها ومقاله هایش سود می برد.اوتا پایان عمرش نویسنده ماند.

جنسیت ،فمینیسم اگزیستانسیالیستی وجنس دوم

جنس دوم به مثابه اثری از اگزیستانسیالیسم فمینیستی که انقلابی اخلاقی را توضیح می دهد در فرانسه منتشر شد .دوبوار به عنوان یک اگزیستانسیالیست به تقدم اصالت وجود باور داشت .لذا می گفت انسان زن آفریده نمی شود بلکه زن می شود.مطالعات او بر مفهوم هگلی «دیگری »فوکوس می کند .دوبوار ساختار اجتماعی زن را به مثابه دیگری جوهری مذکر و عامل بنیادی تعدی به زنان معرفی می کند.Oبزرگ در کلمه Otherاشاره تمام وکمالی به مفهوم دیگری داشت .دوبوار ادعا کرد که زنان نیز چون مردان مستعد برگزیدن هستند لذا می توانند با کناره گرفتن از باور به حضور روح الهی در جهان مادی ،ارتقای خود را انتخاب کنند .(الحاد )
موقعیتی که درآن انسان برای خود وجهان مسوولیت قایل می شود و آزادی اش را بر می گزیند.
فصول جنس دوم ابتدا درزمان های مدرن (ژوئن ۱۹۴۹)منتشر شد .کتاب درفرانسه به سرعت به چاپ دوم رسید .وبلافاصله با تحریک بلانش ناف همسر آلفرد ناف ناشر وترجمه سریع هاوارد بارشلی در آمریکا به بازار نشر آمد.بارشلی استاد بیولوژی کالج اسمیت بود وآشنایی ابتدایی با زبان فرانسه وشناختی حداقلی با فلسفه داشت لذا در ترجمه بخش اعظم کتاب دچار اشتباه شد .تقطیع نامناسب جملات منجر به تحریف مفاهیم مدنظر نویسنده شد .تا سال ها ناف با رد تمام فرضیاتی که محققین اگریستانسیالیست مطرح می کردند  از ترجمه مجدد وصحیح اثر دوبوار ممانعت کرد .فقط در سال ۲۰۰۹بود که ترجمه دومی به مناسبت یادبود شصتمین سال نشر جنس دوم ،منتشر شد .کنستانس بورد و شیلا مالووانی شوالیه  در سال ۲۰۱۰سومین ترجمه از اصل کتاب را که در واقع اولین ترجمه کامل بود انجام دادند .
دوبوار موجب شد که فمینیسم مبتنی بر جنسیت اریکا جانگ وجزمین گریر به ظهور برسد .
او در فصل زن :اسطوره وواقعیت از کتاب جنس دوم می نویسد  مردان با تنیدن هاله ای ساختگی از راز به دور زنان آنها را دیگری خود در جامعه ساخته اند.این کار نه برای درک آنان ومسائلشان ونه کمک به آنهاست .این کلیشه همیشه در جوامع از سوی گروهی بالاتر در سلسله مراتب به گروهی پایین تر اعمال شده است .نوع مشابهی از تعدی سلسله مراتبی در طبقه بندی های هویتی دیگری مثل قوم وقبیله ومذهب نیز رخ داده است .
اما اومعتقد بود که هیچ یک از آنها مهم تر از تبعیض جنسیتی که مردان به نحوی قالبی بر زنان اعمال کرده وبه بهانه سامان بخشی به جامعه آن را به سوی پدر سالاری کشاندند ،نبوده است.زنانی که نرم های جامعه را نمی پذیرفتند در نظر جامعه پست می شدند .
دوبوار توضیح می دهد که به زنان به مثابه دیگری اشاره می شود.اوبیان می دارد که :یک زن چیست؟واقعیتی که می پرسم از اهمیت خود زن حکایت دارد .یک مرد هیچ گاه تصوری از نوشتن یک کتاب در مورد موقعیت عجیب وغریب انسان مذکر ندارد.اما اگر من بخواهم خود را بیان کنم باید قبل از هر چیزی بگویم که من یک زنم .تمام بحث ها باید بر اساس این حقیقت بنا شود .یک مرد هیچ گاه مطلبش را با عرضه خود به عنوان فردی از جنسیتی خاص آغاز نمی کند و بدون اشاره به مذکر بودنش ادامه می دهد .این جزو پرسش های لازم الجواب نخواهد بود .وشما خلاف آن فکر می کنید زیرا یک مردید .برای این  که حقیقت مرد بودن چیز عجیب و غریبی تلقی نمی شود .
لزومی ندارد مردی مذکر بودن را توصیف کند.هیچ دلیلی ندارد چون اوخود را  به عنوان جنس برتر شناخته است .مرد ،طبیعی ومثبت بودن را نمایندگی می کند که نیازی به تعریف وتوصیف نداردوخود بیانگر خود است .پس انسانیت مترادف مرد بودن است .به زعم مرد زن ربطی به خود ندارد و در رابطه با مرد است که تعریف می شود .زن به عنوان موجودی مستقل در نظر گرفته نمی شود .مردان به عنوان یک مقام قراردادی پذیرفته شده وزنان در جایگاه جنسی ارتجاعی تصور می شوند.مرد فاعل است .خالص است .زن دیگری است .این مقایسه ای ناموزون است .ولی مذکر ومونث نامتقارن نیستند.
دوبوار زنان را به عنوان جنس دوم توصیف می کند چون زنان در رابطه با  مردان تعریف می شوند .
ارسطو اشاره داشت که زنان مونثند با خاصیت نقص مهمی در کیفیت.دوبوار همچنین می نویسد که سن توماس زنان را مردانی ناقص وموجوداتی تصادفی می دانست .«زنان وجود دارند ؟واقعا!؟»
قابل اعتمادترین فرضیه ازلی زنانگی هنوز هم‌طرفداران خود را دارد .کسی هست که در گوشت نجوا کند :زنان حتی در روسیه هم زنانند.دانشمندانی هم هستند که -شاید هم همان قبلی ها-آهی بکشند وبگویند :زن راهش را گم کرده .اوگم شده است .
دوبوار به زنانگی ازلی اشاره می کند.چیزی که این عبارت بیان می کند نوعی موجودیت روحانی است که تمام زنان را به هم وصل می کند.او از این بحث می کند که زنان به شکلی تاریخی منحرف در نظر گرفته شده اند.
حتی ماری وولستون کرافت مردان را موجوداتی آرمانی تلقی کرده که زنان باید در آرزوی دستیابی به مرتبت آنان باشند .
دوبوار معتقد بود که یادآوری این احساس که زنان انحرافی از طبیعت بوده اند  وهمیشه بیگانگانی در تلاش برای تقلید طبیعت ،موفقیت های آنها را محدود می سازد .وبرای ترقی فمینیسم باید این انگاره را کنار گذاشت .موضوع کلیدی حرکت فمینیستی دهه ۷۰مستقیما به ایده هایی مربوط بود که جنسیت را به مثابه ساختی اجتماعی در جنس دوم دوبوار نمایانده بود.سیمون با وجود سهم عمده ای که در حرکت فمینیستی به خصوص حرکت آزادی زنان فرانسه وباور آنها به استقلال اقتصادی وآموزش برابر زنان داشت ،ابتدا از فمینیست خوانده شدن اکراه داشت .ولی پس از مشاهده تجدید حیات این جریان در اواخر دهه ۶۰ واوایل دهه ۷۰اذعان کرد که دیگر به این که یک انقلاب سوسیالیستی به قدر کافی بتواند آزادی را برای زنان به ارمغان بیاورد ایمان ندارد.اودر سال ۱۹۷۲در مصاحبه ای که با نوول آبزرواتوار داشت، آشکارا خود را یک فمینیست معرفی کرد .

ماندارین ها

کتابی که درست پس از پایان جنگ دوم جهانی نوشته شد و در سال ۱۹۵۴چاپ شد ،اورا برنده بزرگترین جایزه ادبی فرانسه (گنکور) کرد .
کتاب به زندگی شخصی فیلسوفان و دوستان سارتر ودوبوار در محفل خصوصی شان می پردازد .از جمله روابط دوبوار با نویسنده آمریکایی :نلسون آلگرن که کتاب هم به او پیشکش شده است .با صراحتی که دوبوار در ماندارین ها واتوبیوگرافی هایش در مورد تجارب جنسی اش با آلگرن به کار برد ،آبروی اورا برد .چنان که موجب شد آلگرن در نظارت بر ترجمه های آمریکایی آثار دوبوار آن بخش ها را سانسور کند .مکتوبات  بسیاری که به این دوره از زندگی دوبوار مربوط بود تنها پس از مرگش به حوزه عمومی راه یافتند .از جمله نامه های عاشقانه ای که به نلسون آلگرن نوشته بود .

سال های واپسین

دوبوار سفرنامه هایی درباره سفرهایش به آمریکا وچین دارد ومقالات وداستان هایی فراوان که به خصوص در دهه های 50 و60 تحریر کرده است .کتاب های متعددی که حاوی داستان کوتاهند مثل زن ویران که مانند برخی کارهای بعدی اش با سالخوردگی سر وکار دارند .سال 1980 «وقتی ابتدا اجزای روح می آیند »چاپ شد که مجموعه ای از داستان های کوتاه بود حول محور زنانی که در دوره های ابتدایی زندگی او اهمیت داشتند .با این که سیمون آنها را خیلی قبل از «او آمد که بماند »نوشته بود ،به ارزششان واقف نبود وگذاشت تا 40 سال بگذرد تا چاپشان کند.
سارتر ومرلوپونتی عداوت دیرینه ای داشتند که موجب ترک زمان های مدرن توسط مرلوپونتی شد.دوبوار طرف سارتر را گرفت واز رابطه با مرلوپونتی دست کشید.سیمون جلسات نویسندگی مجلات را در آپارتمانش میزبانی کرد وبیش از سارتر برای این کار مایه گذاشت .چراکه اوغالبا باید توان بیشتری برای پیشنهاد ایده هایش صرف می کرد .او همچنین یک اتوبیوگرافی چهار جلدی وزین نیز نوشت .شامل خاطرات یک دختر سر به راه،ابتدای زندگی ،قدرت شرایط(که گاهی ترجمه انگلیسی اش در دوجلد چاپ شده :بعد از جنگ وایام سخت) و همه چیز گفته وانجام شد .
در دهه 70در جنبش آزادی زنان فرانسه فعالیت ودر 1971مانیفست 343را امضا کرد .در میان امضا کنندگان لیستی از زنان معروف بودند که ادعا می کردند سابقه سقط جنین غیر قانونی در فرانسه داشته اند .گفته می شود که اغلب آنان چنین تجربه ای نداشتند مثل خود دوبوار.اما با پنهان کاری وعدم ابراز این موضوع درک نمی شد .از کاترین دونووودلفین سیریگ در این لیست بودند تا خواهر کوچک تر سیمون :پوپت .سال 1974 بود که سقط در فرانسه قانونی شد .
مقاله بلند او در سال 1970(سالخوردگی)نمونه ای نادر از مراقبه ای روشنفکری است بر زوال وتنهایی تمام تجربه های بشری که اگر قبل از 60 سالگی مرگ به سراغتان نیاید می توانید تجربه اش کنید .
دوبوار در مصاحبه ای با بتی فریدان گفت :نه ما باور نداریم که هر زنی باید چنین انتخابی داشته باشد .هیچ زنی نباید مجبور به در خانه ماندن وزاییدن باشد .جامعه باید کلا عوض شود .زنان نباید چنین انتخابی داشته باشند .چراکه در صورت داشتن آن بسیاری انجامش می دهند . این راهی است برای تحت فشار قراردادن زنان در مسیری مشخص .1976 بود که سیمون وسیلوی لوبون برای ملاقات گیت میلت در مزرعه اش، سفری به نیویورک داشتند .در سال 1981وداع با سارتر را نوشت .شرح رنج آوری از سال های پایانی سارتر .در آغاز اشاره داشته است که این بزرگترین کار چاپ شده ای است که سارتر قبلا نخوانده است .
او نوشتن بخش فمینیسم :زنده ،خوب ودر خطر دائمی از آنتولوژی بین المللی «خواهری جهانی است .آنتولوژی بین المللی جنبش زنان » به سردبیری رابین مورگان را برعهده گرفت که به سال 1984 چاپ شد .پس از مرگ سارتر در سال 1980 ،دوبوار نامه های او به خودش را با محذوفاتی به چاپ سپرد تا احساسات کسانی که هنوز زنده ودوروبرشان بودند ،عیان نشود .
پس از مرگ دوبوار دختر خوانده سارتر ووارث ادبی اش: آرلت الکام،اجازه چاپ بسیاری از نامه های سارتر به شکل ویرایش نشده را نداد .اغلب آنچه از نامه های سارتر در دسترسند ویراسته دوبوارند .با برخی از قلم افتادگی ها و اسامی مستعار بسیار .سیلوی لوبون دختر خوانده ووارث ادبی دوبوار برخلاف الکام نامه های بدون سانسور او به سارتر وآلگرن را منتشر کرد .
سیمون دوبوار در 78سالگی در پاریس از بیماری ذات الریه درگذشت .او در گورستان مون پارناس پاریس در کنار ژان پل سارتر به خاک سپرده شد .

ترجمه از ویکی پدیای انگلیسی :مجتبی ارس